فرهنگ امروز/ مرتضی اسماعیل دوست:
هر چند میان «زندان» و «عشق» به لحاظ موقعیت مکانی، فاصله حکمفرما است ولی مگر میتوان عاشق زیست و دربندِ معشوق نبود. حتی اگر رخت زندان از جان زندانی بیرون آورند و دیوارها از میان برداشته شود و سلولهای انسان در جایی دور از سلول زندان هویت یابد، بی یار هر کجا باشد، حکم حبس خواهد بود؛ همانگونه که «فرهاد» در آخرین پرده از «ملاقات خصوصی»، چنین آزادیِ دربندی را تاب نیاورد و لوازم مهاجرت را دور ریخت و همقافیه با نگاه مولانا به این باور رسید که «بیرنگ رُخَت زمانه زندان من است».
وقتی «فرهاد طاهری» (با بازی هوتن شکیبا) در ابتدای فیلم «ملاقات خصوصی» از طریق امواج صدا ادعای پروانهشدن میکند، چنان غرقِ بازی عشق میشود که دیگر نمیفهمد در کجای این میدان پُرآشوب دلاش غرقِ «پروانه شمس» (با بازی پریناز ایزدیار) شده است. مخاطب نیز همانند «پروانه» تا نیمههای این مسیر رازآلود به واقعیت دل «فرهاد» پی نمیبرد و این برآمده از خلاقیت نویسندگان فیلمنامه است که کاراکتر محوری فیلم را در میان دو روی سکهی عشق و خیانت به تردیدِ نگاه مخاطب درمیآورند؛ جایی که تعارض درونی شخصیتِ «فرهاد» از طریق نمایش چشمها و با درهم تنیدگی عناصر متضاد، لبهی باریک تناقض را هویدا میسازد.
از ماهیت قوام یافتهی متن فیلمنامهی «ملاقات خصوصی» نمیتوان به سادگی گذشت که محصول کار گروهی است؛ شیوهای غایب در مسیر نگارش آثار فیلمنگار در کشورمان که مانع از شکلگیری صحیح فرآیند خلقت میشود. اما فیلمنامهی فکر شدهی «ملاقات خصوصی» به درستی در ابتدا «گفتمان روایی» را شکل داده و سپس رنگ قصه به حیاتاش میبخشد. در واقع اگر «گفتمان روایی» در هر فیلمنوشت دارای قوام باشد، آنگاه شیوههای مختلف روایتگری را میتوان در ظرف آن قرار داد. فیلمنامهی «ملاقات خصوصی» را میتوان بر مبنای ساختار چهار پردهای در الگوی «کریستوفر وگلر» سنجید، جایی که شخصیت «فرهاد» از وضعیت بیمیلی براساس نقشهی سوءاستفاده از «پروانه» به جهانِ سرشار از خطر، مرگ و احیا و بازسازی در حرکت است.
ساختار بصری فیلم متکی به نماهای متوسط است و به جز چند نما مثل هلیشات در صحنهی شنا کردنِ فرهاد که دوربین به اشتباه رنگ تجلی به شخصیتِ گمراه خود میبخشد، تمهید بصری فیلم در راستای مسیر فیلمنامه و در جهت شناسایی رخسارِ حقیقت است و شکل خلاقانهی چیدمان رویدادها از طریق دکوپاژ و انتخاب زوایا برمبنای رمزوارهی شناخت شخصیت «فرهاد» به درستی انجام میشود. در این مسیر، سازندهی «ملاقات خصوصی» قطعات پازل عشق را به شکلی ظریف در کنار هم قرار میدهد تا منحنی عشق در ترکیبی از بیم و امید، شکل باورپذیری بیابد. البته نظم بخشیدن به پیرنگ داستان از طریق میزانسن حاصل میشود؛ جایی که دوری و نزدیکی «فرهاد و پروانه» را میتوان از نحوهی قرار گرفتن آنها مقابل دوربین به نظاره نشست و دوپهلو بودن نگاه «فرهاد» به «پروانه» ضمن کنترل بازی «هوتن شکیبا»، از طریق همراهی دوربین فیلمساز نمایان است.
مشخصهی بارز تصویری «ملاقات خصوصی» در فصل وصال را میتوان در نمای مدیوم کلوزآپ پیدا کرد. از سویی، کشمکش دراماتیک میان «فرهاد» و «پروانه» را میتوان در چهار مدل «تنش وظیفه»، «تنش روابط»، «تنش رازآلود» و «تنش غافلگیری» در پیرنگسازی شناسایی کرد. این پیرنگها وقتی دارای هویت میشوند که متکی به قواعد علّی باشند، هر چند «عشق»، عنصری سیّال و پویا است که قاعده نمیپذیرد و «خیال»، پروازی تا بینهایت میطلبد ولی سِحرانگیزی در داستان هم باید متکی به وجود چارچوبی مشخص از سوی نویسندهی پشت پرده باشد.
فیلم «ملاقات خصوصی» به کارگردانی «امید شمس» با یک رمانس ملودراماتیک که متکی به رئالیسم اجتماعی است و نیم نگاهی به فقر و حفرههای زندگی دارد، به عمق روح آدمی سفر میکند، سویدای جان میطلبد و آفتاب را به روزی نو دعوت مینماید. مخاطب مدام در فرآیند روایتگری داستان، فرضیههای تازهای برای درک روابط زوج در نظر میگیرد و جهانِ دوبارهای میسازد، همانگونه که نظریهی «نگاشتِ شناختی» در روانشناسی چنین ادراکی را برای میزان درک انسان از جهان تعریف میکند. و این چنین است که رنجِ ناب عاشقی به صفحات تماشا میرسد و وصال نمایهها با هنرمندی خط تدوین فراهم میشود تا نمایشگر تصویری دلنشین از خطوط ارتباطی دو انسانی باشد که قلبی مشترک برای تپیدن دارند و این تنها از هنر زیباآفرین سینما برمیآید که قادر است ارزش ایثار را به دیدگان مخاطب هدیه کند، حتی به دور از حضور تانک و توپ و گلوله و جایی دورتر از ارقام آنچنانی در پروژههایی سینمایی که ادعای فاخر بودن دارند.
اوج کنشمندی فیلم «ملاقات خصوصی» در سکانس ماقبل پایانی رخ میدهد که «وارونسازی» قدرتمندی است که ایثار و عشق را به آغوش هم درمیآورد و سکانس پایانی فیلم، جسمیت بخشیدن به انگارهای انتزاعی است. بازگشت «فرهاد»، قطعهی پایانی از سمفونی عاشقانهی «ملاقات خصوصی» است؛ نواخته شدن نتهای خالصی که با کشف ملودی عشق به گوش میرسد و مصداق شعر «سیدعلی صالحی» است که خوش سرود:
من برای همین آمدهام
تا نور سر مستِ امکان وزیدن شود
تا سنگ آهسته از اذانِ اسم تو بگذرد
تا تو از آنِ من باشی
تا من از آنِ علاقه، از آنِ آدمی، از آنِ امید...
آکادمی هنر
نظر شما